و قد خاب من دساها

۳۰ خرداد ۱۳۸۶ / يادداشت /

” وقد خاب من دساها ”

و هرکه آلود‌ه‌اش ساخت، قطعا درباخت.

این آیه رو دو سه روز پیش آقا فاطمی نیا خوندند، گفتند یعنی اینکه تو هیچ چیزی دفن نشید، یعنی توی کار، توی درس و هیچ چیز دیگه ای غرق نشید مگر در معارف الهی.

غفلت …
بعضی وقتها خیلی چیزها یادمون میره ، خیلی‌ها رو فراموش می‌کنیم، خیلی قولهایی رو که دادیم و خیلی عهدهایی که کردیم رو خیلی راحت می‌شکنیم.
کاشکی یه جو مرام و معرفت تو وجودمون بود.


دیشب یکی از بچه‌ها اومده بود دم خونمون، چند دقیقه‌ای با هم صحبت کردیم، براش دعا کنید…
وقتی رفت یه جورایی از خودم بدم اومد.

اگه یکی بخواد ازدواج کنه و پسر حاجی نباشه تو چی باید زندگی کنه؟…

از هفته دوم تیر کلاس زبانمون شروع میشه، فعلا چهار نفریم، یه نفر دیگه کم داریم.

قالب وبلاگم رو هم به چند دلیل تغییر دادم:

تنوع ، حجم کمتر ، رنگ روشن تر ، پشتیبانی از widget

نظر

۲۰ خرداد ۱۳۸۶ / کار, يادداشت /

تو کارگاه یه کارگر داریم به نام خدانظر، بچه گنبده، ۱۸ سالشه ، صداش می‌کنیم نظر. امروز یه سانحه براش پیش اومد ، سنگ فرز شکست و خورد به دستش. وقتی رسیدم رو سرش دیدم که گوشت انگشتش کاملا جدا شده و همینجوری داره خون ازش میره، ولی یک کلمه آخ و اوخ نمی‌کرد. سریع رسوندیمش بیمارستان، وقتی از دستش عکس گرفتیم فهمیدیم که انگشتش شکسته و تاندون انگشتش پاره شده، هر چند یه بیمارستان دولتی بود ولی الحمدلله همه خیلی خوب همکاری میکردند ، هم پرستارها، هم دکتر و هم بقیه، خدا همشون رو خیر بده ، در عرض کمتر از ۲ ساعت دستش رو عمل کردند و برگشتیم کارگاه …
الحمدلله به خیر گذشت چون امکان داشت خیلی بدتر از این بشه، هر چند که مقصر این حادثه خودش بود و به خاطر بازیگوشی خودش اینطوری شد ولی الآن من خیلی ناراحتم ، یعنی یه جورایی خودم رو مسؤول می‌دونم…
تجربه امروز باعث شد که به این جمله کلاسیک ایمان بیارم: اول ایمنی بعد کار

حمد شفاء

۱۶ خرداد ۱۳۸۶ / يادداشت /

میگن الحمدلله حال حاج آقا امجد (دامت برکاته) رو به بهبوده ، برای شفای عاجل ایشان یک حمد بخونیم…

خمینی

۱۴ خرداد ۱۳۸۶ / يادداشت /

 می فروشی گفت کالایم می است
رونق بازار من ساز نی است

من خمینی دوست می‌دارم که او
هم خم است و هم می است و هم نی است

امام خمینی

روانشناسی کارگاه

۱۱ خرداد ۱۳۸۶ / کار, يادداشت /

به نظر من یکی از درسهایی که جاش توی درسهای مهندسی عمران خالیه ، یه درسیه با عنوانی شبیه “روانشناسی کارگاه
یعنی یکی بیاد یه مقدماتی درباره نحوه برخورد با افراد مختلف در محیط کارگاه به آدم یاد بده تا هر کسی مجبور نشه خودش با سعی و خطا این رو یاد بگیره.
خیلیها فقط بلدند تو سر افراد زیر دستشون بزنند این باعث میشه تا وقتی که هستی برات خوب کار کنند ولی اگه وقتی نباشی دیگه هیچی، اگر هم بخوای خیلی مهربون با کارگر برخورد کنی اونوقته که از سر و کولت بالا میرن. البته همه کارگرها این طور نیستند و بعضیهاشون از خیلی آدم ها با معرفت ترند ولی خوب لازمه که در ابتدای برخورد، آدم خیلی محافظه کار باشه چون اگه اول کار یه سوتی بدی جمع کردنش خیلی کار سختیه.

کارگر kargar

من الحمد لله تو کارگاه با کارگرها مشکلی نداشتم ولی یه بابایی که نقش سرکارگر داره اونجا ، چند روزی بود که داشت دم در می‌آورد ، اون هم تقصیر خودم بود چون فکر کرده بودم میشه باهاش تیریپ رفاقت زد. برای همین مجبور شدم یه جورایی باهاش برخورد کنم ، علی رغم میل باطنیم مجبور شدم بهش بگم دیگه وارد اتاق ما نشه و بهش گفتم اگه تا چند روز آینده یه تجدید نظر در رفتارش نکنه مجبورم عذرش رو بخوام. ولی خوب اگه یکی به ما گفته بود که با کی چه جوری باید برخورد کرد شاید مجبور نمیشدم قضیه رو اینطوری جمع کنم …

راستی استفاده از انواع فحش‌های کارگاهی یکی از ابزارهای رایج تربیت و تأدیب در کارگاست که خوشبختانه یا متأسفانه من از اون به بهره‌ام.