خداحافظ پلی ‌تکنیک

۲۸ دی ۱۳۸۵ / يادداشت /

دیروز رفتم دانشگاه برای تسویه حساب ، پروسه‌ای که بطور معمول تو دانشگاه چند روزی طول میکشه ، ولی خوشبختانه خدا کمک کرد و سه ساعته کار من تموم شد ، انگار همشون منتظر بودند که من برم و پای برگه هام رو مهر بزنند ،از ساعت ۹ صبح تا ۱۲ مجبور شدم حدود ۲۴ جا سر بزنم و ازشون فرم و مهر و امضا بگیرم: آموزش دانشکده ، استاد راهنما ، آز خاک ، آز روسازی ، آز بتن ، آز هیدرولیک ، آز شیمی مصالح ، انتشارات ، انبار دانشکده ، مرکز کامپیوتر ، کتابخانه دانشکده ، کتابخانه دانشکده معارف ، کتابخانه مرکزی ، اداره رفاه ، اداره امور تغذیه ، اداره تربیت بدنی ، مرکز مشاوره دانشجویی ، مرکز ارزشیابی و نظارت ، اداره امور خوابگاهها ، اداره امور فرهنگی و فوق برنامه ، صندوق قرض‌الحسنه سیدالشهدا ، دبیرخانه جامعه فارغ‌التحصیلان ، بانک ملی و اداره پست. جالب اینجا بود که خیلی از این جاها رو دفعه اولی بود که می‌رفتم.
تا دیروز فکر می‌کردم که هیچ تعلقی به دانشگاه ندارم ولی حالا که کارم با دانشگاه تموم شده احساس می‌کنم دلم خیلی تنگ شده ، برای کلاس‌ها ، برای رفقا ، برای شیخ حسن ، برای درس خوندنها و خوابیدنهای تو مسجد ، برای بزن بزن های تو دانشگاه ، برای چیپس و ماستهای بوفه پائین ، برای خاک بازیهای تو آز خاک ، برای آب بازیهای آز هیدرولیک ، برای جلسه های امتحان ، برای میر دست گرفتن های تو سرما ، برای دفاع پروژه متره ، برای ساعت ها پشت در اتاق مهندس طاحونی وایستادن ، برای کلاس‌های دکتر بیات ، دکتر رمضانیانپور ، مهندس طاحونی ، مهندس خسروشاهی ، دکتر فخاریان ، دکتر کرامتی و …
هر کدومش یه دنیا خاطره ست …
به هرحال …
خداحافظ پلی تکنیک

۷ هفته

۲۳ دی ۱۳۸۵ / يادداشت /

۱- کمتر از ۷ هفته مونده تا کنکور ، آدم احساس می‌کنه همه چی یادش رفته ، کم کم دارم به اون حالت اضطراری که پارسال مهدی می‌گفت نزدیک می‌شم ، ان‌شاءالله هر چی که خیره پیش بیاد.هیئت امنای محترم مسجد نیز لطف کردند و ساعت کار کتابخانه مسجد رو از ۲۰ به ۱۷ تغییر دادند ، وقتی ازشون پرسیدیم چرا؟ گفتند دخترها ساعت ۸ که میرن خونه امنیت ندارند ، خدا حفظشون کنه که بیشتر از پدر و مادر خواهران گرامی نگران اونها هستند.

۲- پنج شنبه امیر ۲ تا دیگه از معاونین مسافرت رو معرفی کرد. مهدی برای معاون اولی و مصطفی هم برای معاونت اجرایی. ” قو علی خدمتک جوارحنا”
دیشب رضا و امیر رفتند بیرجند برای اولین سفر هماهنگی ، ۱۰۰۰ کیلومتر با اتوبوس،امروز ظهر رسیدند اونجا ، امیدوارم کارشون خیلی طول نکشه که رضا به امتحانش برسه.

۳- با این سریال جواهری در قصر خیلی حال می‌کنم ، آدم وقتی این انگیزه و اشتیاق رو تو این دختره می‌بینه واقعا از خودش خجالت می‌کشه…

۴- در ژانویه ۲۰۰۷ اولین خرید اینترنتی خودم رو با کارت پارسیان انجام دادم ، وای که چقدر از دنیا عقبیم …

۵- دیروز تمام BookMark هام رو به خوشمزه منتقل کردم ، با کمک پلاگینی هم که برای فایرفاکس داره واقعا چیز ردیفی شده …

۶- یک اسم خوب برای من انتخاب کنید، مثل اینکه خودشون هم فهمیدند اسم اینایی که دادند دست ملت ، موبایل نیست…

۷- بوی محرم میاد …

ها علی بشر کیف بشر

۱۵ دی ۱۳۸۵ / يادداشت /

۱- ها علی بشر کیف بشر
غدیر . . .

۲- به درمانم نمی‌کوشی ، نمیدانی مگر دردم . . .

۳- دیروز تو مجمع ، امیر دو تا از معاونها رو معرفی کرد ، حمید برای هماهنگی و حمل و نقل (به اختصار : هماهنگی) و عادل هم برای شهرداری ، عادل تو بروجرد کمک سید بود و به نظر من یک تجربه موفق اونجا داشت ، ان شاءالله که امسال هم بتونه از پس مسؤولیتش به خوبی بر بیاد ، فقط باید بیشتر مدیریت کنه و کمتر خودش کار کنه .
دو سه هفته پیش داشتم با یه بنده خدایی صحبت میکردم برای یه معاونتی، گفت نیستم. گفتم چرا ، گفت من دینم رو به جهادی ادا کردم . دیگه هیچی نگفتم ولی انگار که یه سیلی خورده باشم، نمیدونم چیکار کرده بود که تونسته بود دینش رو ادا کنه ، ولی خوب که فکر میکنم می‌بینم آدم هر چی بیشتر برای جهادی کار کنه بیشتر بهش مدیون می‌شه…

۴- امروز کوه رو پیچوندم ، فکر کنم محسن شاکی شد . حاج محسن شرمنده …

۵- بالاخره فهمیدیم این علمایی که میرفتند تو سالن نمایش هی جلسه میذاشتند قراره چیکار کنند، “همایش دانش آموختگان مفید” ، روز عید غدیر ، ۹:۳۰ ، کانون توحید
خدا خیرشون بده ، ولی مثل همه برنامه های دیگه اطلاع رسانی خیلی مشکل داره.

۶- ای عجب از این طرح ساماندهی پایگاههای اینترنت ایرانی
من نظری نمیدم چون یهو فردا میان در اینجا رو هم تخته میکنن…
فقط دوباره میگم : “عجب…”

انتخاب

۱۰ دی ۱۳۸۵ / يادداشت /

۱- و در چنین روزی ابراهیم ، ابراهیم پیامبر را انتخاب نمود و در پی آن بهترین ابراهیم پدر شد و حال آنکه اگر ابراهیم پدر را برمی‌گزید نه ابراهیم پدر بود و نه ابراهیم پیامبر.
عید سعید قربان بر همه مبارک
۲- بالاخره پنج‌شنبه مسؤول مسافرت جهادی نوروز ۸۶ انتخاب شد، به نظر من امسال امیر مناسب‌ترین گزینه برای این کار بود ، فقط از یه چیز نگرانم و اون اینکه سطح توقعات به خاطر اومدن امیر خیلی بالا رفته باشه ، ولی خوب چیزی که مسلمه نباید انتظار تفاوت شگرفی با سالهای گذشته داشت، سالهای گذشته خوب بود و امسال هم اگر خدا بخواهد خوب خواهد بود. مثل اینکه امسال بچه ‌ها دارند بشاگرد ، جگین و خراسان رو پیگیری می‌کنند، شخصا خیلی دوست دارم بشاگرد جور بشه، ان شاء الله هر چیزی که خیره پیش بیاد.
۳- بدم نمیاد Memoir یک وبلاگ گروهی باشه ، هر کی طلبه بود بگه ، خوشحال می‌شم.
۴- جمعه رفتیم کلک ، یاد اولین دفعه‌ای افتادم که با محسن و n تا ۱۷یه سیبیل دیگه پاشدیم رفتیم کوه، به خودم گفتم: این قافله عمر عجب می‌گذرد.
۵- رضا تلنگر رو تعطیل کرد ولی جالب اینه که در کمتر از چند روز بعد از تعطیلیش می‌خواد یک وبلاگ دیگه را بندازه ، والا ما که سر در نیاوردیم. امیدوارم خودش سر در بیاره …
۶- بالاخره کاظم هم گوشی خرید. (ر.ب. این مطلب)
۷- عمو بیل پس از مدتها یه تم جدید درست کرده برای ویندوز ، البته این تم برای تبلیغ Microsoft Zune طراحی شده ، لینک دانلودش رو تو این صفحه می‌تونید پیدا کنید.
۷- مثل اینکه این چند روزه فروش ویندوز ویستا به قول خودشون نسخه فاینال خیلی رو بورسه، لازمه دوستان بدونند که تا الآن فقط نسخه Business اون منتشر شده و نسخه های Starter ، Home Basic ، Home Premium ، Ultimate و Enterprise اون قرار ۳۰ ژانویه ارائه بشه ، پس الکی پولاتون رو دور نریزید.

تهران ابری

۲ دی ۱۳۸۵ / يادداشت /

۱-دیرور رفتیم کوه ، تعدادمون نسبت به چند هفته گذشته خیلی بیشتر بود ، ۱۱ نفر. البته جای یه نفر خیلی خالی بود که بعدش فهمیدیم حضرت آقا خودشون یه جا دیگه ، یه خورده دورتر ،‌تو کوه تشریف دارند. یه هفته ایه که تو شهر شاهد پدیده مه دود هستیم ، ولی اون بالا از این خبرها نبود ، از اون بالا هیچی از شهر معلوم نبود ، بالای ابرها…

تهران ابری - کلکچال

کلکچال

۲-ایرانسل این هفته امکان انتخاب شماره رو به مشتریاش داد ، به نظر من گذشته از اینکه چقدر به فروششون کمک کرد ، ایده خیلی جالبی بود

۳-پنج شنبه جلسه مجمع نزدیک چهار ساعت طول کشید ، آخراش دیگه کم آورده بودم ، ولی خوب کاری بود که باید می‌شد ، هر چند که هنوز خیلی مشکل داره ولی ان شاء الله به قانونمند شدن سیستم مالی مسافرت کمک می‌کنه ، فکر کنم این برای اولین بار بود که آئین نامه مالی مسافرت جهادی تصویب شد، دست هادی و بقیه دوستانی که کمکش کردند درد نکنه …
بعضی از رفقا هم فقط برای پیدا کردن حق رأی اومده بودن مجمع ، از اول تا آخرش هم یه گوشه نشسته بودن و داشتن گپ خودشون رو می‌زدند ، اگه می‌تونستم می‌گفتم آقا حق رأی من مال شما ، پاشید برید بیرون ، بذارید ما کارمون رو بکنیم…
امیدوارم تو این یکی دو هفته بتونیم مسؤول مسافرت رو انتخاب کنیم که امسال کارها یه خورده زودتر شروع بشه…
۴-حدود دو ماه دیگه مونده تا کنکور.
۵-داشتم به این فکر می‌کردم که به گوگل خیلی وابسته شدم ، یعنی اگه یه روز گوگل نباشه استفاده از اینترنت برام واقعا عذاب آوره ، چون تمام کارهام رو گوگل انجام میده ، میل (Gmail) ، خواندن مطالب وبلاگ ها و اخبار سایت‌ها (Google Reader) ، جستجو در محیط ویندوز (Google Desktop) ، آمار سایت (Google Analytics) ، و در آخر صفحه شخصی در بر دارنده خیلی از اینها (Google Personalized Home) ، حالا اگه وقت شد امکانات ویژه ای رو که این ها در اختیار ما می‌گذارند توضیح می‌دم.