دیروز رفتم دانشگاه برای تسویه حساب ، پروسهای که بطور معمول تو دانشگاه چند روزی طول میکشه ، ولی خوشبختانه خدا کمک کرد و سه ساعته کار من تموم شد ، انگار همشون منتظر بودند که من برم و پای برگه هام رو مهر بزنند ،از ساعت ۹ صبح تا ۱۲ مجبور شدم حدود ۲۴ جا سر بزنم و ازشون فرم و مهر و امضا بگیرم: آموزش دانشکده ، استاد راهنما ، آز خاک ، آز روسازی ، آز بتن ، آز هیدرولیک ، آز شیمی مصالح ، انتشارات ، انبار دانشکده ، مرکز کامپیوتر ، کتابخانه دانشکده ، کتابخانه دانشکده معارف ، کتابخانه مرکزی ، اداره رفاه ، اداره امور تغذیه ، اداره تربیت بدنی ، مرکز مشاوره دانشجویی ، مرکز ارزشیابی و نظارت ، اداره امور خوابگاهها ، اداره امور فرهنگی و فوق برنامه ، صندوق قرضالحسنه سیدالشهدا ، دبیرخانه جامعه فارغالتحصیلان ، بانک ملی و اداره پست. جالب اینجا بود که خیلی از این جاها رو دفعه اولی بود که میرفتم.
تا دیروز فکر میکردم که هیچ تعلقی به دانشگاه ندارم ولی حالا که کارم با دانشگاه تموم شده احساس میکنم دلم خیلی تنگ شده ، برای کلاسها ، برای رفقا ، برای شیخ حسن ، برای درس خوندنها و خوابیدنهای تو مسجد ، برای بزن بزن های تو دانشگاه ، برای چیپس و ماستهای بوفه پائین ، برای خاک بازیهای تو آز خاک ، برای آب بازیهای آز هیدرولیک ، برای جلسه های امتحان ، برای میر دست گرفتن های تو سرما ، برای دفاع پروژه متره ، برای ساعت ها پشت در اتاق مهندس طاحونی وایستادن ، برای کلاسهای دکتر بیات ، دکتر رمضانیانپور ، مهندس طاحونی ، مهندس خسروشاهی ، دکتر فخاریان ، دکتر کرامتی و …
هر کدومش یه دنیا خاطره ست …
به هرحال …
خداحافظ پلی تکنیک …
یاد روزهای تصفیه خودم افتادم….
به سلامت …
فکرکنم خودتم ندونی چه پروسه عظیمی رو ۳ ساعته انجام دادی!
انشالله تسویه فوق لیسانس.
تسویه….
سلام مهندس …
ای بابا … چشم رو هم میذاری می بینی که نوه ات روی پاهات نشسته و تو بهش میگی : بوبولی بابا، گوگولی بابا … و بعد میفهمی که شبوارتو خیس کرده 😀
یادم نیست؛ شامشو خوردم من یا نه؟!!
می تونی چهارسال دبیرستان رو با چهار سال دانشگاه مقایسه کنی؟
آقا احسان:
جمله آخرت نشون میده که درد کشیده ای … 😉
آق رضا:
شما که بهتر میدونی ، مطالب تو نت از لحاظ حقوقی قابل استناد نیست …
محمد آقا:
از چه نظر؟
آقاپلی تکنیک همون امیرکبیر هستش؟!؟!
برای شما بله 😀
از همه نظر. اصلا یک پست تحلیلی در مقایسه یا این دو تا چهار سال بده.