دیروز ده تا کارگر داشتیم ، بهشون گفتم فردا ده نفر بیشتر نشید ، امروز صبح که رفتم کارگاه دیدم ۱۳ تا پا شدن اومدن سر کار ، گفتم فقط۱۰ تاتون میتونن کار کنند ، بعد رفتم تو دفتر ، بعد از ۵ دقیقه دیدم خبری ازشون نشد ، دوباره رفتم پیش اونا ، دیدم همشون نشستن رو زمین ، یکیشون گفت یا هممون با هم کار میکنیم یا هیچ کدوم.
گفتم همتون برید تسویه کنید ، طرف گفت میریم شکایت میکنیم ، گفتم بعد از تسویه هر کاری دوست داشتید بکنید…
قرار شد منتظر باشند تا مسئولشون بیاد و پولشون رو بده ، کم کم زمزمه های پشیمونی از بعضیهاشون به گوش رسید ، ولی برگشتن بعضیهاشون برای کارگاه خیلی ضرر داشت. آخرش مجبور شدیم ۵ تا از اون سیزده نفر رو اخراج کنیم ، هر چند خیلی از این کار خوشم نیومد ولی خوب برای حفظ یه سری اصول کارگاه مجبور بودیم این کار رو انجام بدیم…
رضای خدا در چی بود ؟
رضای مهندس!
ازشون پرسیدی چرا این کارو کردن؟
برای حکومت این برخورد ها هم لازمه. اما فقط وقتی مجبور شدی. فقط وقتی مجبور شدی.
اثرات این کارا هیچ وقت پاک نمیشه. حتی اگه به ظاهر اثری دیده نشه.
۳-چراش ، چونکه با هم فامیل بودند…
۴-من هم دوست اثر این کار همیشه تو ذهن کارگرها باشه…
بر خلاف قواعد انسانی و قانون کار و …
من جای کارگرا بودم میزدمت!
به نظر من کار خیلی انسانی ای هم بود …
از قانون کار هم سر در نمیارم فقط میدونم که این مملکت چیزی به نام قانون نداره ، هر چی شاخ تر باشی کارت راحت تر راه میفته…
اصل بر این اینه که کار ما راه بیفته اونم راحتتر! ؟
حق – قانون – راحتی
این ۳ تا همیشه با هم جمع نمی شوند ولی باید ببینیم موقع تعارض بین اینها در یک موضوع، کدوم رو انتخاب می کنیم!؟
البته من نمی دونم که اینجا حق چی بوده، اینا رو کلی گفتم.