حج

۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ / نوا, يادداشت /

می خواستم این پست رو دم رفتن بزنم، ولی دیدم اگه یه خورده زودتر باشه بهتره …

اگه خدا بخواد پونزدهم به همراه خانوم عازمیم، اول مدینه بعدش هم مکه. ایشالا فاطمیه اول تو مدینه ایم …

حج

احساسم شبیه وقتیه که نزدیک ماه رمضون میشم و می بینم هیچ کاری نکردم. اینجاست که فقط ما می مونیم و کریم …

لبیک ذالمعارج

لبیک داعیا الی دار السلام

لبیک مرهوبا مرغوبا الیک

لبیک لا معبود سواک

لبیک

خیلی دوست دارم دوستانی که تجربه ای دارن و یا نظری دارن که این دم آخری به درد ما میخوره مضایقه نکنند.

این آهنگ رو هم که احمد ظاهر خونده خیلی باهاش حال میکنم …

ای قوم به حج رفته کجایید کجایید

توکل بر خدا …

USACE

۲۴ اسفند ۱۳۸۷ / يادداشت /

بالاخره بعد از چند ماه، اطلاعاتی رو که برای پروژه ارشدم نیاز داشتم پیدا کردم. البته نه تو ایران با هزار تا خواهش و التماس و رابطه و نامه و این چیزا …

بلکه خیلی تر و تمیز و مرتب تو سایت آزمایشگاه هیدرولیک جامعه مهندسین ارتش امریکا

خیلی دوست داشتم کاری رو که قراره انجام بدم و وقتی و رو که قراره بگذارم بیشتر به درد مملکت خودمون بخوره تا این اجنبیا …


U.S. Army Corps of Engineers

زیباترین تبریک

۲۰ آذر ۱۳۸۷ / يادداشت /

شاید این زیباترین تبریکی بود که کسی بهم گفت:

۱۶ آبان

۱۷ آبان ۱۳۸۷ / يادداشت /

چند وقتی اینجا (memoir) نبودم

درگیر یه پروژه بودیم که به حول و قوه الهی تموم شد
(حاج کاظم هم جزئیات پروژه رو اینجا افشا کردند)

زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
درحق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست

چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست

این چه استغناست یارب وین چه قادر حکمتست
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست

هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست

بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خود فروشان را به کوی میفروشان راه نیست

هرچه هست از قامت نا ساز بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

بنده پیر خراباتم که لطفش دایمست
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست

حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست
عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست

فاغفر لنا …

۶ شهریور ۱۳۸۷ / کار, يادداشت /

۱- ربنا ان لم تکن غفرت لنا فیما مضی من شعبان ، فاغفر لنا فیما بقی منه …

۲- دلم خیلی پره از اینجایی که دارم کار میکنم ، خیلی فکر کردم چه جوری دربارش بنویسم ، به این نتیجه رسیدم چیزی ننویسم بهتره ،  …
فقط همین بس که آدم کم کم میفهمه چرا وضع مملکتمون هر روز بهتر از دیروزه ( دینگ دینگ ، دقیقا مثل صا ایران )
شاید دیگه اینجا نمونم ، شایدهم این چیزا همه جا عادیه و هر جا هم که بری همینه ، نمی دونم …

۳- اگه تقوا داشته باشیم ،همه چی حله . نداریم آقا …

۴- حاضرم شرط ببندم ساخت این برج تو ایران پونصد سال طول میکشه…