خانه عشق

۱- نمیدونم هیچ دقت کردید این شمارشگری که برای برج میلاد تو همت گذاشتند هر ۲-۳ روز یه دونه اضافه میشه ؟
هر کاری باهامون میکنند هیچی نمیگیم …
شمارشگر که تازه خوب خوبشه …

۲- خیلی شنیدیم که تو این مملکت نمیشه کار کرد ، الآن من هم میگم: تو این مملکت نمیشه کار کرد، از روز اولی که رفتیم کارگاه ۹ ماه میگذره و هنوز کارفرما نتونسته زمین رو تحویل بده، شاید اصلا پروژه بره رو هوا، و اگر هم بره رو هوا بعیده به این زودیها راه بیفته ، ولی خوب چیکار میشه کرد، اصل اینه : تو این مملکت نمیشه کار کرد…

۳- دیروز داشتم یه لیست پیشنهادی تهیه میکرد برای معاونت های جهادی امسال ، خیلی ها رو نمیشد انتخاب کرد ، چون نبودند ، میانگین سنی تیم خیلی رفت بالا …

۴- این سید ما چند وقتیه که خبری ازش نیست ، اگه کسی دیدش سلام ما رو بهش برسونه …

دست نوشته سید مهدی علن - مسافرت جهادی بم ۸۳

سید مهدی علن – بم – نوروز ۸۳

۵- هر دری بسته شود جز در پر فیض حسین
این در خانه عشق است که باز است هنوز
این بیت شعر رو رو یه پارچه سفید تو دبیرستان نوشته بودند، هیچ وقت یادم نمیره …

شریفی

۱- جهادی امسال هم داره میاد، خیلی دوست داشتم امسال هم بتونم تو مجمع شرکت کنم ولی متاسفانه مشغله کاری نمیگذاره. خیلی هنر کنم گزارش پارسال رو زودتر درآریم که کارهای امسال لنگ گزارش نشه. البته خیلی کارش نمونده رضا و امیر دارند جدی پیگیری می کنند. اگه کسی هم میتونه کمک کنه بگه که کار سریعتر پیش بره.

۲- دیدم کار و کاسبی وبلاگم کساده گفتم به جای اینکه خودم بنویسم خوب میشه از دست نوشته های بچه ها استفاده کرد، تا قبل جهادی یه ده بیستایی از اینها میگذارم. شخصا از زحمات آقای شاکری جو بابت ” یادداشتهای همسفران” ممنونم.

دست نوشته فرید شریفی - دلوار - نوروز ۸۴

فرید شریفی – دلوار – نوروز ۸۴

عنوان ندارد…

۱۱ آذر ۱۳۸۶ / جهادي, يادداشت /

دلشدگان

۸ اردیبهشت ۱۳۸۶ / جهادي, يادداشت /

دلشدگان
در جستجوی اصل جهادی !!!
خیلی دوست دارم بدونم اصل جهادی از نظر اون بشری که این مطلب رو نوشته چیه؟!!!
بد شاکیم …
هنوز خیلی چیزها برام مهمه که شاید دیگه برای بعضی ها مهم نیست…

و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمومنین ولا یزید الظالمین الا خسارا

فکر کنم جهادی هم همینطوریه …
یعنی بعضی ها رو رشدشون میده و بعضی ها رو …
خوبه که حداقل احتمال بدیم یه خدایی هم هست …

آب را گل نکنیم
شاید این آب روان می رود پای سپیداری تا فروشوید اندو دلی.
چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالا دست چه صفایی دارند!
چشمه هاشان جوشان گاوهاشان شیرافشان باد!
من ندیدم دهشان
بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست.
ماهتاب آنجا می کند روشن پهنای کلام.
بی گمان در ده بالا دست چینه ها کوتاه است.
مردمش می دانند که شقایق چه گلی است.
بی گمان آنجا آبی آبی است.
غنچه ای می شکفد اهل ده با خبرند.
چه دهی باید باشد!
کوچه باغش پر موسیقی باد!
مردمان سر رود آب را می فهمند.
گل نکردندش ما نیز
آب را گل نکنیم

—————————
پس نوشت:
یه عزیزی گفت که این جوابی نبود که باید می‌دادی ، من گفتم که اصلا قصد جواب دادن به اون مطالب نوشته شده رو نداشتم …
یکی دیگه گفت خیلی تند نوشتی ، گفتم که تند نوشتن رو قبول دارم ولی هر تند نوشتنی بد نیست …
یه نفر دیگه به استفاده از آیه قرآن ایراد وارد کرد ، من هم گفتم که فقط می‌خواستم از یک وجه شبه استفاده کنم و مطلبی رو بگم که به خیلی از ماها بر می‌گرده و منظور بدی نداشتم …
البته بین من و اون یکیها حرفهای دیگه‌ای هم زده شد که احساس کردم خوبه اینها رو اینجا بنویسم.

جهادی

۱۵ فروردین ۱۳۸۶ / جهادي, يادداشت /

جهادی ۸۶ هم به لطف خدا تموم شد ، البته یه کاراییش برای من تازه شروع شده ، گزارش رو می‌گم ، اگه کسی می‌تونه وقت بذاره و کمک کنه خوشحال می‌شم،امیدوارم امسال به دقیقه ۹۰ و وقت اضافه و بعد وقت اضافه نکشه…
جهادی ۸۶ تموم شد ، جهادی ای که امسال برای من با سالهای گذشته متفاوت بود ، یعنی خیلی فرق داشت ، یا به خاطر اینکه جهادی و آدمهای جهادی خیلی فرق کرده بودند یا به خاطر اینکه من خیلی فرق کردم…، نمی‌دونم …
جهادی ۸۶ تموم شد، اگه کل چیزی که یه جهادی برام داره ، پیدا کردن یه رفیق جدید باشه برام کافیه، پس ان‌شاءالله بازم میام …
سالهاست که جهادیمون اگه فرض کنیم بدتر نمیشه ، داره درجا میزنه ، پس باید یه فکری کنیم، یعنی باید یه خورده فکر کنیم ، البته یه خورده متفاوت با اون فکرایی که همیشه می‌کنیم …
چند وقتیه که عادت کردیم به الکی گیر دادن، البته فقط قسمتهای الکی گیر دادن منظورمه …
نمی‌دونم …
شاید …
چشمها را باید شست…
جور دیگر باید دید…

علی‌آباد ۸۶
شاید محروم ترین و در عین حال قانع ترین آدم‌هایی که تا به حال دیده بودم، ۱۵ روز پا میشیم میریم دوتا بیل میزنیم ، فکر میکنیم چیکار کردیم؟!!!
هیچی بابا هیچی …
رفتیم خونه یه بابایی ، پدر خونواده دیشبش تا ساعت ۱۲ داشته التماس می‌کرده که یه گالن نفت ببره خونه که بچه‌هاش از سرما یخ نزنند..
یه زن تنها…
گفتیم خرجت رو از کجا در میاری؟ گفت کمیته ۳۰ – ۴۰ تومن میده، گفتیم ماهی ۳۰ – ۴۰ تومن؟ گفت نه هر سه چهار ماه، دیگه هیچی نگفتیم …
گفتیم حموم روستا رو استفاده می‌کنید، گفت ما چهار نفریم ، ماهی یه بار هم که بریم حموم میشه ۸۰۰ تومن ، از کجا بیاریم که بدیم ؟!!!

اگه قبل و بعد جهادیمون یه جوره ، باید یه خورده فکر کنیم …