مرد مردستان علی …

۱۲ دی ۱۳۸۸ / يادداشت /

نامه ۱۴ نهج البلاغه

و من وصیه له ع لعسکره قبل لقاء العدو بصفین
لاَ تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى یَبْدَءُوکُمْ فَإِنَّکُمْ بِحَمْدِ اَللَّهِ عَلَى حُجَّهٍ وَ تَرْکُکُمْ إِیَّاهُمْ حَتَّى یَبْدَءُوکُمْ حُجَّهٌ أُخْرَى لَکُمْ عَلَیْهِمْ فَإِذَا کَانَتِ اَلْهَزِیمَهُ بِإِذْنِ اَللَّهِ فَلاَ تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لاَ تُصِیبُوا مُعْوِراً وَ لاَ تُجْهِزُوا عَلَى جَرِیحٍ وَ لاَ تَهِیجُوا اَلنِّسَاءَ بِأَذًى وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَکُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَکُمْ فَإِنَّهُنَّ ضَعِیفَاتُ اَلْقُوَى وَ اَلْأَنْفُسِ وَ اَلْعُقُولِ إِنْ کُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْکَفِّ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِکَاتٌ وَ إِنْ کَانَ اَلرَّجُلُ لَیَتَنَاوَلُ اَلْمَرْأَهَ فِی اَلْجَاهِلِیَّهِ بِالْفَهْرِ أَوِ اَلْهِرَاوَهِ فَیُعَیَّرُ بِهَا وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِهِ

از سفارش آن حضرت است به سپاهیان خود ، پیش از دیدار دشمن در صفین
با آنان مجنگید ، مگر به جنگ دست یازند . چرا که سپاس خدا را حجّت با شماست ، و رها کردنشان تا دست به پیکار گشایند حجّتى دیگر براى شما بر آنهاست . اگر به خواست خدا شکست خوردند و گریختند ، آن را که پشت کرده مکشید و کسى را که دفاع از خود نتواند آسیب مرسانید ، و زخم خورده را از پا در میارید . زنان را با زدن بر میانگیزانید هر چند آبروى شما را بریزند یا امیرانتان را دشنام گویند ، که توان زنان اندک است و جانشان ناتوان و خردشان دستخوش نقصان . آنگاه که زنان در شرک به سر مى‏بردند مأمور بودیم دست از آنان بازداریم ، و در جاهلیّت اگر مردى با سنگ یا چوبدستى بر زنى حمله مى‏برد ، او و فرزندانى را که از پس او آیند بدین کار سرزنش مى‏کردند . (ترجمه مرحوم دکتر شهیدی)

مطلب قبلی / بعدی

9 دیدگاه برای “مرد مردستان علی …”

  1. نجوا می‌گه:

    عجب نامه ای بود.
    نخوانده بودمش، و چقدر مناسب بود برای این روزهایم و جواب داشت برام.
    خصوص اونجاش که به برخورد و زدن زنان اشاره کرده، بس که چیزهایی به چشم دیدم که رد این عمل بود.
    ممنون به هرحال

  2. ... می‌گه:

    پس نتیجه می گیریم که زن ها حق دارند هر غلطی می خواهند در هر جنگ و آشوب و اغتشاشی بکنند؟

  3. سعيد می‌گه:

    بعید میدونم چنین مضمونی داشته باشه این نامه …
    بحث بحث مردانگی و لوتی گریه …
    قربون معرفت “داش” های قدیم …

  4. حسن می‌گه:

    خطبه ۰۱۰-حزب شیطان

    آگاه باشید که شیطان حزب خود را فراهم ساخته، و سوار و پیاده اش را فرا خوانده، و به سوى شما تاخته. حقیقت بینى من با من است، نه حق را از خود پوشیده داشته ام، و نه بر من پوشیده بوده است. به خدا سوگند، براى آنان آبگیرى پر کنم که چون بدان درآمدند، برون شدن نتوانند، و چون برون شدند، خیال بازگشتن در سر نپرورانند.

  5. حسن می‌گه:

    خطبه ۰۳۴-پیکار با مردم شام

    نفرین بر شما! که از سر زنشتان به ستوه آمدم. آیا به زندگانى این جهان، به جاى زندگانى جاودان خرسندید، و خوارى را بهتر از سالارى مى پسندید؟ هر گاه شما را به جهاد با دشمنان مى خوانم، چشمانتان در کاسه مى گردد، که گویى به گرداب مرگ اندرید، و یا در فراموشى و مستى به سر مى برید. در پاسخ سخنانم در مى مانید، حیران و سرگردانید، گویى دیو در دلتان جاى گرفته و دیوانه اید. نمى دانید و از خرد بیگانه اید. من دیگر هیچ گاه به شما اطمینان ندارم، و شما را پشتوانه خود نینگارم و در شمار یار و مددکار نپندارم. شترانى را مانید مهار گشاده. چراننده خود را از دست داده. که چون از سوئیشان فراهم کنند، از دیگر سو بپراکنند. شما افروختن آتش جنگ کجا توانید؟ که فریب میخورید و فریب دادن نمى دانید. پیاپى سرزمینهایتان را مى گیرند و پروا ندارید. دیده ها بر شما دوخته اند و از خواب غفلت سر بر نمى دارید. به خدا، مغلوب و خوارند، آنان که یکدیگر را فرو گذارند. به خدا مى بینم اگر آسیاى رزم به گردش درآید، و اژدهاى مرگ دهان گشاید، پسر ابوطالب را بگذارید و هر یک به سویى رو آرید. به خدا آن که دشمن ر

    ا فرصت دهد تا گوشت وى را بخورد و استخوانش را بگدازد، و پوست از تنش جدا سازد، مردى است ناتوان و زبون، با دلى ضعیف در سینه درون. تو نیز اگر خواهى چنین باش که من نیستم. به خدا، پاى پس نگذارم و بایستم تا شمشیر مشرفى از نیام برآید، و سر از تن بپرد و دست و پاها این سو و آن سو افتد، و از آن پس خدا هر چه خواهد کند.

    مردم مرا بر شما حقى است، و شما را بر من حقى. بر من است که خیر خواهى از شما دریغ ندارم، و حقى را که از بیت المال دارید بگزارم، شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید، و آداب آموزم تا بدانید. اما حق من بر شما این است که به بیعت وفا کنید و در نهان و آشکارا حق خیرخواهى ادا کنید. چون شما را بخوانم بیایید، و چون فرمان دهم بپذیرید، و از عهده برآیید.

  6. سعيد می‌گه:

    من یه خورده در تعیین مصادیق دچار مشکل هستم، اگر ممکن است در مورد مصادیق مردم شام ، حزب شیطان و حضرت علی(ع) توضیح بفرمایید

  7. حسن می‌گه:

    برادر سعید ، ریشه مشکل در همین جاست
    اگر تعیین مصداق آسان بود ، پیشینیان اینهمه پای از مسیر مستقیم بیرون نهاده بودند
    اما ، الگوهای خلل ناپذیر من و شما ، اینجا هم راهنمای راه هستند ؛
    ۰- پی افکندن چارچوب فکری و تحلیلی برای خود
    ۱- تمیز محکمات و متشابهات
    ۲- اهمیت دادن به نگاه های کلی و جزئی به سهم واقعی هرکدام و نه برابر
    ۳- راهبر داری
    بی پیر مرو تو در خرابات / هرچند سکندر زمانی
    ۴ – تلاش برای برکشاندن حقیقت از مخلوط و گرداب حق و باطل
    ———————————————————
    شرح این هجران و این خون جگر ، این زمان بگذار تا وقت دگر.
    محتاج دعای شمایم

  8. یه رهگذر می‌گه:

    ظهر که این نامه رو خوندم، برام جالب اومد، حتی یک جا هم لینکش رو دادم.
    .
    یک نکته هم برای … :
    میگویی نتیجه میگیریم زن ها هر غلطی میخواهند بکنند و …
    راست میگویی، بنا به این نیست اما زدنِ زن هم جالب نیست، زن رو به روش های دیگه میتونی آروم کنی، بلد نیستی بیا من یادت بدم!
    بعد هم، میخوای بزنی، بزن اما چرا دیگه با باتوم، تو سر میزنی؟
    مگه نه اینکه هرچیز اصولی داره؟
    باتوم هم اگه بخوای بزنی باید توی پا یا بازو بزنی، همون جور که تیر رو حق نداری طوری بزنی که بیاعث مرگ شه، تو باتوم زدن هم دقت داری که سر خیلی حساسه، مردش هم ممکنه آسیب جدی ببینه، بگذر از زن!
    توضیحم اینکه: خودم به چشم دیدم بسیجی ای رو که با باتوم زد توی سر زنی!
    خدا به همه ما بصیرت و قدرت تشخیص حق از باطل رو بده، البته قبلش ما رو از تعصبات بی جا دور کنه!

  9. علی می‌گه:

    زیبا بود، مانند دیگر سخنان مولا

    اما جدی چه معنی میده که نزنَنِشون؟ یعنی اگر شلوغ کردن یا اگر هر کاری کردن؟کلاً یا فقط موقع جنگ و بزن بزن؟ آیا فقط مال اون زمان بوده یا مال الان هم هست؟

شما هم نظر خود را بیان کنید