ژیان

۲۸ فروردین ۱۳۸۷ / يادداشت /

این عکس رو تو وبلاگ یه بنده خدایی دیدم ، جالب بود…

ساعت خروج از محل کار در چند روز گذشته:
چهارشنبه ۰۰:۱۵ – پنجشنبه ۲۰:۱۵ – جمعه ۱۸:۰۰ – یکشنبه ۲۱:۳۰ – دوشنبه ۲۲:۳۰ – چهارشنبه ۲۱:۳۰ …
خیلی خسته​ام …
خدا برکت بده به وقتهامون …

مطلب قبلی / بعدی

7 دیدگاه برای “ژیان”

  1. كاظم می‌گه:

    یه روز همین آمال مردم بوده.
    چه بسیار آدم هایی که به خاطر رسیدن به همین ژیان، آخرت رو از دست دادن…

  2. محسن می‌گه:

    اولش برای من هم سنگین بود که هر روز تا دیر وقت بمونم سر کار. ولی آدم همیشه به شرایط عادت می کنه.
    البته گاهی استراحت هم لازمه..

  3. سلام
    من هم به مشکل خروج از کار که دکرش کردی دچارم! چه کنیم ؟؟
    یا حق!

  4. فرهاد می‌گه:

    سلام
    شما کارت درسته که این همه کار می کنی تا دیر وقت…
    دایی من قبل از اینکه بره ژاپن یه ژیان داشت که کل فامیلو باهاش می برد مسافرت اونم از جاده هراز و خطرناکترین جاده های کشور… زرد بود… چه خاطراتی که با اون ماشین داریم… ماشین خوبیه… دوست دارم الان یه تمیزشو داشته باشم(با پول من فرقون هم نمی دن چه برسه ژیان)
    یا علی

  5. رضا می‌گه:

    راستش من هم کمی با ساعت کاریم مشکل دارم! 😉

  6. سعيد می‌گه:

    ۱- اول متن کامنت رو خوندم بدون اینکه اسمت رو ببینم فهمیدم مال حاج کاظمه !!!
    ۲- عادت کردن خیلی هم خوب نیست …
    ۴-ما رئیسمون دست کم سه برابر ما کار میکنه … ما هر چی هم میدوئیم به گرد پاش نمیرسیم…

  7. فرهاد می‌گه:

    سلام آقا سعید
    فرمایش شما صحیح که فرمودید خیلی از اونایی که میرن دیگه برنمی گردن.
    من وقتی صحبت از ادامه تحصیل در خارج از کشور می کنم بعضی از هم دوره ای هام میگن می خوای بری که دیگه برنگردی؟‌تو هم مثل خیلی های دیگه میری و برنمی گردی…
    من همیشه گفتم بازم میگم: اینکه آدم برگرده به خیلی عوامی بستگی داره. مهمترینش فرهنگ اون کشوریه که داری میری. اگه با خونوادت علقه ی عاطفی شدیدی داشته باشی بر می گردی. چرا برنگردی. مگه چند نفر مثل مادر میشه توی دنیا پیدا کرد که آدم بذاره و بره و از نعمت وجودیش بی بهره باشه؟
    من داییم که رفت ژاپن مادربزرگم بیماریش شروع شد. خیلی آروم پیشرفت کرد. تبدیل شد به سرطان و … البته اون موقع که فوت کرد داییم ایران بود. دایی من توی ژاپن خونه داشت و تمام امکانات زندگی که فکرشو بکنی یا نکنی. دوستای ایرانی خوبی هم داشت. اما برگشت. به خاطر یه علقه هایی و به خاطر یه اعتقاداتی. پس نگید که: هر کسی رفت دیگه برنگشت.
    (فعلا که ما تا آخر ارشد هستیم خدمتتون و تازه بعدشم ممنوع الخروجیم به علت خدمت سربازی)
    یا علی

شما هم نظر خود را بیان کنید